تولیدکننده فرش چرا باید فرش تولید کند؟ آنهم در شرایطی که کارآفرینی و ایجاد اشتغال اینقدر برایش سخت و دشوار است؟ چرا وقتی حوزههای دیگری مثل خدمات سودهای بهتری دارند و دردسر کمتری، باید به سراغ بافت فرش برود؟ چرا وقتی برای ایجاد اشتغال با موانع متعدد گمرکی، مالیاتی، بیمهای، بانکی و... روبهرو است نباید عطای تولید را به لقایش ببخشد؟ مهمتر آنکه چرا وقتی حمایتهای حاکمیتی و بودجههای نفتی به سمت صنایع دیگری مثل خودروسازی میرود، باید همچنان امیدوارانه فعالیت کند؟
برچسب ها
بیمه قالیبافان - حمید کارگر - خودرو - صادرات فرش - فرش - فرش دستباف - قالیباف - ویژه| TORREH.net |
حمید کارگر
چند سال قبل در خلال گفتوگویی با یکی از معاونان وزیر صنعت، معدن و تجارت، وقتی با شور و حرارت از لزوم توجه به فرش دستباف ایران سخن میگفتم با نگاهی عاقل اندر سفیه گفت: «صنعتی بااینهمه دردسر و گرفتاری چقدر عایدی دارد؟ کل صادرات فرش در خوشبینانهترین حالت ۵۰۰ میلیون دلار است. به دردسرش نمیارزد. نمیگویم با پتروشیمی و اعداد بزرگش مقایسه کنیم؛ اما حتی خودروسازی ما میتواند با دردسر کمتری این میزان ارز را وارد کشور کند»!
اینکه ما چقدر از این نگاههای تکوجهی آسیب دیدهایم، اینکه چقدر از این تک ساحتی دیدن موضوعات ضرر کردهایم، اینکه چقدر این کاهلی و تنآسایی و دنبال دردسر نرفتنها به ما ضرر رسانده است و اینکه چقدر از این سادهسازیها متضرر شدهایم، امر چندان پوشیدهای نیست که اگر جز این بود، حالوروزمان هم به از این بود!
اینکه چه پاسخی به آن معاون وزیر پیشکسوت و صاحبتجربه دادم و روضههایی که از چندوجهی بودن فرش خواندم و اینکه نباید فقط به میزان ارزآوری این هنر-صنعت بسنده کرد و مگر میتوان جنبههای میراثی، فرهنگی و هنری آن را نادیده گرفت و مگر میتوان به اشتغالزایی فرش بیتوجه بود و… هم موضوع این نوشتار نیست.
آنچه در این سطور خواهم آورد، تنها بهقصد گشودن بخشی از عقدهای است که از آن قیاس ناپسند بین فرش و خودرو از پس سالها همچنان گلوگیر است.
امروز اگر همان مکالمه بین ما شکل بگیرد، لابد آن معاون وزیر دست بالاتری دارد چراکه خواهد گفت: «پانصد میلیون دلار صادرات برای فرش یک خاطره قدیمی است. دیگر باید از صادرات زیر صد میلیون دلار حرف زد. آمارهای جدید را نمیبینید؟ ول کنید این فرشبافی قدیمی و پر دردسر را. این چند ده میلیون دلار را هم نخواستیم. دیگر اصلاً به زحمتش نمیارزد»!
و لابد ادامه خواهد داد: «به فروش داخلی هم که نمیشود دلخوش بود. آنقدر گران شده است که دیگر کسی فرش نمیخرد؛ اما ببینید که برای خرید خودرو چه سر و دستی میشکنند»!
از همین زاویه میخواهم بنویسم که حتی در همین شرایط خطیر و ناامیدکننده که صادرات فرش رو به افول است و فروش داخلی آن هم دلگرمکننده نیست، حمایت از فرش ارجح است بر حمایت از خودرو.
مخاطبان این قلم در این نوشتار خیلی به دنبال مقدمه و مؤخره مناسب نباشند. درد دلی است که قلمی میشود. نه به شیوه یادداشتهای مطبوعاتی مینویسم نه بهرسم مقالات دانشگاهی. واگویهای بپنداریدش که از سر درد نگاشته میشود. درد بیسروسامانی فرش دستباف! درد بیتریبون بودن فعالان فرش دستباف!
چرا میگویم بیسروسامان و بیتریبوناند؟ چون بیسروسامان و بیتریبوناند دیگر! دقت کنید: آمار صادرات فرش دستباف ظرف یک سال به یکدهم تنزل پیدا کرده است. معنای این کاهش چیست؟ واضح است. باادامه این روند کاهشی در صادرات، کاهش تولید رخ میدهد و کاهش تولید به معنای بیکاری گسترده قالیبافان در سطح کشور خواهد بود. کسی ککش میگزد؟ خیر! سیل حمایتهای تسهیلاتی و یارانهای به سمت قالیبافان و تولیدکنندگان فرش سرازیر خواهد شد؟ باز هم خیر!
حالا تصور کنید همین میزان بیکاری را قرار بود در صنعت خودروسازی میداشتیم. مدیونید اگر ذرهای تصور کنید دولتمردان تفاوت اندکی بین بیکار شدن قالیبافان و بیکاری شاغلان خودروسازی قائل میشوند! خیر! تفاوت بسیار بیش از اندک است!
کافی است یکی از مدیران خودروساز به گوش دولتمردان برساند که: «میدانید اگر کارگران ما بیکار شوند ممکن است مثلاً جاده مخصوص را ببندند؟ میدانید چه تبعات امنیتی و اجتماعی به بار میآورد؟ لطفاً در تخصیص تسهیلات خرید خودرو به مردم یا هرگونه حمایت عاجل دیگری دریغ نکنید که تبعات بدی خواهد داشت».
به همین سادگی و بدمزگی صنعت متورم، غیررقابتی، ضعیف، آلاینده و غیرقابلدفاع خودروسازی کشور از بلا میگریزد و زمین و زمان به یاریاش میآیند تا کارگرش بیکار نشود و چرخ کارخانه همچنان بچرخد. اما در فرش چه؟ قالیبافان نیز چنین تریبونی دارند؟
بیکار شدن کارگران صنعتی که آویزان به بودجههای نفتی است و متمسک به فضای غیررقابتی است و دلخوش به ممنوعیتهای وارداتی و گمرکی در برابر رقبای خارجی است در چشم میآید، ولی بیکار شدن قالیبافان دیده نمیشود. قالیبافانی که روی پای خود ایستادهاند و دست به دامان پول نفت نیستند و نجیبانه کمترین آزار و دردسری برای حاکمیت ندارند.
خودروی ایرانی قابل دفاع است؟ همانکه در بیکیفیت بودن و ناامن بودن ضربالمثل شده است؟ همانکه آلاینده اعلام شده است؟ همانکه در تصادفات جادهای میداندار است؟ همانکه آپشنهایش به شوخی و خنده مردم کوچه و بازار تبدیل شده است؟ همانکه در قیاس با نمونههای آنور آبی به شدت گران است؟ همانکه خدمات پس از فروشش داد مردم را درآورده است؟ همانکه جز به چند کشور مانند عراق و سوریه و ترکمنستان صادرات دیگری ندارد؟ همانکه…؟
چگونه است که برای حمایت از چنین صنعتی از هیچ حمایتی دریغ نمیشود؟ بهراحتی فضایی انحصاری و بدون رقابت را برایش ایجاد کردهاند و در دفاع و پشتیبانی از آن از هرگونه ابزاری بهره میگیرند؛ گاه با ممنوعیت واردات خودروهای خارجی به یاریاش میشتابند، گاه تعرفه گمرکی برای واردات رقبای خارجی را بهسان حربهای کارآمد به خدمت میگیرند، گاه نرخگذاریهای شورای رقابت یاورشان میشود، گاه تسهیلات بانکی نجاتشان میدهد و بههرروی ابروباد و مه و خورشید فلک در دستگاه حاکمیت به کمک بودجه نفتی چنان به حمایت از خودروسازان برمیخیزند که خلق ا… برای پیشخرید همین خودروی بیکیفیت انگشتنما شده هم صف میایستند و با هجوم به وبگاههای عرضه خودرو در چند دقیقه آنها را با ترافیک بالا از کار میاندازند!
فرش؟ گفتم که! قالیبافان نجیباند و اهل جاده بستن نیستند و تریبون و چانهزن هم ندارند و سرشان به کار خودشان گرم است. پس حمایت هم بیحمایت!
فرش برخلاف خودرو که صنعتی وارداتی و مونتاژی است مال خود ماست. برخلاف خودرو که آلاینده است، پاک و سازگار با محیطزیست است، برخلاف خودرو که چشمش به شیر نفت دوخته شده، روی پای خودش ایستاده است، برخلاف خودرو که بازار صادراتی محدودی دارد، در بسیاری از کشورهای دنیا خاطرخواه دارد، برخلاف خودرو که صاحبنام و نشان و برند درخور جهانی نیست، به نام کشور ما آوازه جهانی یافته است و «پرشین کارپت» نشان هویت این سرزمین شده است، برخلاف خودرو که یارای رقابت در کیفیت با همتاهای خارجی خود را ندارد، در کیفیت زبانزد جهانیان است… و برخلاف خودرو که همه جوره از سوی حاکمیت حمایت میشود، مظلوم واقع شده است و همین است که بیکار شدن قالیبافان به چشم نمیآید.
آخر خوشانصافها! اصلاً کاری به هنر بودن فرش دستباف ایرانی نداریم. باشد! هنر را میگذاریم در کوزه تا آبش را بخوریم. جنبههای میراثی، تمدنی، تاریخ و فرهنگی فرش هم برای دولتمردان تنبان نمیشود. رهایش میکنیم. ارزآوری آنهم در مقایسه با صنایع متصل به نفت مثل پتروشیمی اصلاً عددی نیست. سمعا و طاعتا. اما اشتغال فرش هم مهم نیست؟ بیکار شدن چند صد هزار نفر هموطنی که با حداقل دستمزد گره روی گره میزنند تا آویزان شما نباشند مهم نیست؟
اصلاً این «کارآفرینی» که لقلقه زبان مسئولان است چیست؟ فقط به درد مقاله نوشتن و سخنرانی و همایش برگزار کردن میخورد؟ این نهادها و کارگروهها و ستادهایی که برای حمایت از مشاغل ایجاد میشوند به چه کاری میآیند؟ فقط به درد رزومه ساختن و دورهم نشستن و در نهایت هم شیر نفت را بهسوی برخی صنایع خاص که تریبون قویتری دارند باز کردن؟
پارسال قرار بود «رونق تولید» در دستور کار باشد و امسال «جهش تولید». جهش تولید از دل همایشها و تألیف مقالات در نمیآید. چه خوشمان بیاید چه بدمان! جهش تولید از دورهم نشستن مدیران یقهبسته و تسبیح در دست دولتی که فقط آویزان بودجه نفتی باشند درنمیآید چراکه حاصلش فقط رجزخوانی در گود بیرقیب (درست مانند صنعت خودروسازی) است که هیچ نسبتی با کارآمدی ندارد.
تولیدکننده فرش چرا باید فرش تولید کند؟ آنهم در شرایطی که کارآفرینی و ایجاد اشتغال اینقدر برایش سخت و دشوار است؟ چرا وقتی حوزههای دیگری مثل خدمات سودهای بهتری دارند و دردسر کمتری، باید به سراغ بافت فرش برود؟ چرا سرمایهاش را در طلا، ارز، مسکن، ساختوساز به خدمت نگیرد؟ چرا وقتی برای ایجاد اشتغال با موانع متعدد گمرکی، مالیاتی، بیمهای، بانکی و… روبهرو است نباید عطای تولید را به لقایش ببخشد؟ مهمتر آنکه چرا وقتی حمایتهای حاکمیتی و بودجههای نفتی به سمت صنایع دیگری مثل خودروسازی میرود، باید همچنان امیدوارانه فعالیت کند؟
پول نفت از دیرباز حلال مشکلات و ستارالعیوب بوده است! هم عیب دولتمردان ناکار بلد را پوشانده است و هم مشکلات صنایعی مثل خودروسازی را برطرف کرده است. خودروسازان سالهاست که با زور دولت و پول نفت پهلوانی میکنند! و دست بیهنر این بخش از دولتمردان که فقط بلدند خرج کنند و سرمایه واقعی را از بطن جامعه فراری دهند (از تولید به خدمات و مسکن و ارز یا اصلاً فراری دهند به آنسوی آبها و امارات و ترکیه و…) کفچه گدایی است بهسوی چاههای نفت!
کار برخی تولیدکنندگان و بازرگانان فرش به جایی رسیده است که دست از هرگونه حمایت دولتی شستهاند و فقط میگویند کاری به کارمان نداشته باشید. مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان! حالا که رونق و جهش تولید مدنظر است، نه تسهیلات میخواهیم، نه دفتر و دستک و کارگروه و نهاد و بنیاد. فقط با مقررات متناقض و مکرر و دست و پاگیرتان نابودمان نکنید، با حربههای بیمهای، مالیاتی و گمرکیتان آزارمان ندهید. چوب لای چرخمان نگذارید.
تکریم بخش خصوصی وقتی معنا دارد که خبری از این ضوابط سختگیرانه و ناکارآمد نباشد.
نمونه میخواهید؟ گرفتوگیر فرشهای مرجوعی در گمرک چند سال است که لاینحل مانده است؟ همین مشت بهعنوان نمونهای از خروار مشکلاتی که در چنبره دست و پاگیر مقررات دولتی، یقه فعالان تولید و تجارت فرش را چسبیده است کافی است. همین موضوع ساده چند بار بین اتحادیهها و مرکز ملی فرش و اتاق بازرگانی و مجلس و دولت و کمیسیونهای وابسته رفتوآمد داشته باشد خوب است؟! آن هم مشکلی که ظاهراً در هیچ بخشی –حتی خود گمرک- مخالفی ندارد و فقط باید مقرراتش اصلاح شود!
حالا تصور کنید که همین مشکل یا مشکلی مشابه در بخش خودرو رخ میداد. شک نکنید که به طرفهالعینی برطرف میشد. بدبینانهاش آن است که بگوییم خودورساز بلد است خودرویی زیر پای وزیر و وکیل بیندازد تا مشکلاتش رفع شود و خوشبینانهاش اینکه خودروساز بلد است برای رفع مشکلش چانهزنی کند و به شیوهای اقناعی تصمیمگیران دولتی و مجلسی را همراه کند؛ اما اهل فرش نه تریبون دارند و نه چانهزن دارند! (از راقم این سطور بگیر که نتوانسته است حق مطلب را ادا کند و مدافع خوبی برای فعالان این حوزه باشد تا نمایندگان تشکلها و اتحادیهها و…)
همینجا این را هم اضافه کنم که شوربختانه تریبون داران بخش خصوصی فرش و تشکلها و اتحادیهها هم گاه تنهشان به تنه دولت خورده است و یاد گرفتهاند به پول مفت نفت طمع کنند و برنامههای اخذ تسهیلات بنویسند و طرحی «مدیر قانع کن» بیاورند و وام و اعتباری بگیرند و یادشان برود که باید مدافع چه کسی و چه هنری باشند!
و از یاد نبریم که معنای بخش خصوصی هم فلان اتحادیه یا تعاونی نیست که برساخته دولت است و نگاهش به بودجه نفتی دوخته شده است! و طفلک قالیبافی که گمان کند فلان مدیر تشکل سخنگو و حامی او خواهد بود!
و چه بسیارند خصولتیها یا ژست خصوصی گرفتههایی که اگر پول مستقیمی هم از دولت و بودجههای نفتی نگیرند، از رانت در مقررات و اطلاعات بهره میجویند!
(و ما چهها که بر سر بخش خصوصیمان نیاوردهایم. از همان ایران ناسیونال و برادران خیامی در صنعت خودرو تا شرکت سهامی فرش ایران در حوزه فرش!)
حالا بگذارید از زاویهای دیگر به فرش و خودرو نظری بیفکنیم.
دقت کردهاید هالهای از تقدس گرداگرد خودروسازهای ایرانی را گرفته است؟ این تقدس از کجا آمده است؟ من اگر بگویم «اصلاً خودروی وطنی نمیخواهیم»، رگ گردنها متورم میشود چنانکه گویی استقلال کشور را به بیگانه فروختهام! اما اگر بگویم «دیگر فرش ایرانی تولید نکنیم»، رگ غیرت دولتمردان نخواهد جنبید!
چرا چنین است؟
خودروی ایرانی که صادرات خاصی ندارد (به همین چند کشور همسایه میرود؛ آنهم با هزار حرفوحدیث). فروش به هموطن و از این جیب به آن جیب کردن هم که هنر نیست! پس چرا اینقدر سنگش را به سینه میزنند؟
بماند که فروش داخلی خودرو هم در بازار بیرقیب و انحصاری هنر نیست. اینکه در فشار معیشت و اقتصاد و با نگرانی از افت ارزش پول آنهم در تورمی فزاینده، مردم برای حفظ سرمایه خود ظرف چند دقیقه وبگاههای فروش خودروسازان را از کار میاندازند و برای گرفتن همان خودروی بیکیفیت و ناامن و گرانقیمت تلاش میکنند، لطف و هنر خودروسازان نیست. مصیبت این مردم نجیب است.
اصلاً بگذارید صریحتر بنویسم: آیا حقالناسی از این بالاتر که پول نفتی که فلان قالیباف بیبضاعت ایرانی در فلان روستای دورافتاده نیز از آن سهم دارد، روانه جیب خودروساز داخلی شود؟! آقایان برای یافتن شکاف بین دولت و ملت که بعدها به بحران اجتماعی میانجامد راه دور نرویم!
حالا با فرض اینکه خودروسازان ایرانی توان صادراتی بالایی دارند، آیا آمریکا خودروی ایرانی را تحریم کرده است یا فرش ایرانی را؟ پاسخ به همین پرسش نشان میدهد که کجای کاریم و دولتمردان باید به چه چیز اندیشه کنند.
حالا هی این صنعت خودروسازی فشل و ناکارآمد را بزرگتر کنیم و پول مفت نفت را خرجش کنیم و بیکار شدن چندصدهزار نفر قالیباف را نبینیم! واقعاً فهم این دو دو تا چارتای اقتصاد و اشتغال خیلی دشوار است؟ نه! به گمانم قرار به فهم نیست و شاید منفعت در آن نیست!
طرفه آنکه اصلاً برای خودروساز مهم نیست که چه تولید میکند و با چه بهایی عرضه میکند. مهم نیست که هواخواه واقعی دارد یا مردمی ناگزیر و ناچار خریدار محصولاتش هستند. فقط مهم آن است که سر پا بماند و درنتیجه حتی اگر زیانده باشد هم بلد است دم دولتمردان را ببیند تا حمایتش کنند و امپراتوریاش فرو نپاشد.
ازاینرو بقای خودروساز در تکریم خلق نیست. در خدمت به مردم نیست. در رضایت مشتری نیست. در اتصال به منابع نفتی و رانتهای حکومتی است!
قالیباف که در زنجیره تولید تا عرضه فرش و در قیاس با بسیاری از مشاغل کمترین دستمزد را دریافت میکند، اگر خطایی داشته باشد مواخذه میشود. از دستمزدش کم میشود. تولیدکننده فرش اگر فرشش نقصی داشته باشد از بهایش کاسته میشود و پول کمتری نصیبش میشود. اما خودروساز و فلان مدیر دولتی حامی او هم بابت قصور و تقصیرشان مواخذه میشوند یا همچنان از بالاترین حقوقها بهره خواهند برد؟ مگر خطا فقط در اختلاس و فساد مالی و دستدرازی به بیتالمال خلاصه میشود؟ همین حمایت بیجا از خودرویی که بلای جان ایرانیان است و حمایت نکردن از قالیبافان خطا نیست؟ استفاده رانتی و بیحسابوکتاب از پول نفت خطا نیست؟
مواجب دولتی برای مدیر یقهبسته و تسبیح در دست بیکم و کاست میرسد و نهتنها غمی نیست بلکه به کسی هم نباید جواب پس داد. دفترودستکهای نظارتی هم که جدی نیستند و راه دور زدن قوانین هم که باز است. اینها به کنار، اصلاً قرار نیست کسی بپرسد که چرا به صنعت غیررقابتی خودرو رسیدی و فرش را وانهادی!
اصلاً تعطیل کنید این فرش استثماری را که قالیبافان را به بیگاری میکشاند! بگذارید قالیبافان در شرایطی که شغل دیگری برایشان فراهم نکردهایم و نسخهای برای معیشتشان نپیچیدهایم و از کارآفرینی و اشتغال فقط شعارش را شنیدهاند، از فرط بیکاری به هزار بحران اجتماعی دامن بزنند! مهم نیست. مهم آن است که صنعت خودروسازی هی بزرگتر و فربهتر شود. همان صنعتی که دودزا و آلاینده است، همانکه هر روز از آپشنهایش میکاهد، همانکه در تصادفات جادهای زبانزد است، همانکه … مردم؟ مصرفکننده، افکار عمومی؟ بیخیال!
بگذارید با تمسک به فقها و صرفاً از سر درد فتوا دهم. اگر پیجوی لقمه شبههناک آغشته به رانت هستید از خودروسازان وطنی سراغش را بگیرید و اگر لقمه طیبوطاهر و پاک و حلال میجوئید، به سفره قالیبافان نظر کنید.
و بدانیم که اگر سفره چند صد هزار نفر قالیباف را چنان گستردیم که به طیب خاطر از آن لقمه بردارند کاری کردهایم کارستان وگرنه در خدمت امپراتوری فربه خودروسازان جفاکاریم و خطاکار.
صاحب این قلم نیز خود را خطاکار میپندارد و شاید بر آن شد تا به بهانه افول صادرات فرش و نامگذاری سال به جهش تولید و با یادآوری خاطرهای از قیاس خودرو با فرش، با نوشتن این دردنامه تلنگرآمیز کمی از قصور خود را تاوان دهد.
و صدالبته که این قیاسها به خطاست! هرچند که بهانه این نوشتار آن مکالمه با معاون وزیر صمت در قیاس فرش و خودرو بود؛ اما مسئله واقعاً این نیست و مبنای سنجش نیز نباید چنین باشد. پس این دردنامه را با فحوایی کلیتر و بهسان تلنگری برای سنجش اولویتها بنگرید.
| TORREH.net |پایان پیام