یک یاداشت دسته جمعی / محمد مهدی بهمنی /روز یکشنبه ۲۲ آذرماه ۱۳۹۴ برای من با یک اتفاق غافلگیرکننده شروع شد. وقتی به روال روزانه سیستم محل کارم را روشن و صفحه تلگرامم را باز کردم با آیکون جدیدی در لیست پیغامها روبرو شدم به اسم «فرش ۷۹».
برچسب ها
دانش آموختگان فرش - دانشجویان فرش - رشته فرش - فرش 79 - محمد مهدی بهمنی| TORREH.net | یک یاداشت دسته جمعی
محمد مهدی بهمنی
روز یکشنبه ۲۲ آذرماه ۱۳۹۴ برای من با یک اتفاق غافلگیرکننده شروع شد. وقتی به روال روزانه سیستم محل کارم را روشن و صفحه تلگرامم را باز کردم با آیکون جدیدی در لیست پیغامها روبرو شدم به اسم «فرش ۷۹». با عجلهای که نتیجهی هیجان و تعجب بود روی نشانهی گروه کلیک کردم. با کلیک من صفحهای روبرویم باز شد پر از پیغام پسغامهایی از آدمهای آشنا. اولین کارم این بود که بروم سراغ لیست اعضای گروه. لیست بیست و چند نفره همکلاسیهایم بود که بعضیهایشان را بیش از ۱۰ سال ندیدهبودم. با ولع شروع به خواندن پیامها کردم، یکییکی خاطرات سالهای خوش دور که در یک کوشک قاجاری گذشته بود برایم زنده میشد.
شگفتانگیز بود در صبح یک روز سرد زمستانی پشت میز کارم تکنولوژی به من این امکان را داده بود تا ببینم دوستان و همکلاسیهای قدیمی من در دانشکده هنر و معماری صبا کرمان حالا هر کدام کجا هستند، چکارهاند و حال و احوالشان چطور است. پس از سلام و حال و احوال، شروع کردم به گرفتن اطلاعات. چیزی نگذشت که تمام اطلاعات خانوادگیمان رد و بدل شد و نوبت رسید به حرفها و سوالهایی که در این سالها گاه و بیگاه ذهنم را مشغول کردهبود و مدتها به آنها فکر کرده بودم. پس سوالهایم را شماره کردم و اینتر را زدم؛ الان چکار میکنید؟ به آرزوهایتان رسیدهاید؟ آن چهار سالی که در کنار هم درباره فرش خواندیم و با فرش زندگی کردیم چه نقشی در سرنوشت شما داشت؟ یک وقفه در پیامها پیش آمد نخستین و شجاعترین شخص گروه ظاهرا بهنوش بود که اولین پیغام را گذاشت و یک بحث جانانه راه افتاد؛
بهنوش:
دوست داشتم در زمینه فرش خیلی کارها بکنم و استاد بشوم و تحقیق و طراحی کنم. حالا با یک گروه موسیقی کار میکنم و گاه گداری برای موسیقی تئاتر وقت میگذارم… قطعا اگر رشته دیگری خوانده بودم الان آدم دیگری بودم. سنتی و اصیل بودن رشته، روی من خیلی تاثیر مثبت داشت.
Mohammad Moradi:
دوست داشتم بتوانم در ادامه مسیر زندگیم تخصصی داشته باشم … الان کارمند اداره میراث فرهنگی هستم؛ مرمتگر تزیینات ابنیه تاریخی، جواهرسازی هم در کنارش میکنم … درس خواندن وجهه هنری را که همیشه در خودم احساس میکردم پررنگتر کرد و مسیر و پلهای شد برای انجام کارهایی که دوست داشتم.
Khatoon.D Nosrati:
فکر میکردم در زمینه فرش فعالیت میکنم… حالا کارهای گرافیکی انجام میدهم و دارم چیزهایی در زمینه فرش مینویسم و از راه stained glass نان درمیآورم …کار امروزم تمام و کمال مدیون طراحی فرشیست که آن زمان یاد گرفتم. هر دفعه که وارد بازار فرش میشوم یا به موزه فرشی سر میزنم حس خوشایند دیدن یه دوست قدیمی به من دست میدهد.
ahmadi:
در دوره دانشجویی به اشتغال فکر نمیکردم … حالا تدریس میکنم و دوست دارم آن حس رضایتی را که از بعضی اساتیدم داشتم الان در دانشجوهایم ببینم. پایهی ادامه تحصیل و شغل فعلیم رشته فرش است… تغییر مسیر ندادم و پشیمون هم نشدم.
Sara Rahimi:
آن موقع دوست داشتم بتوانم از آنچه خواندم استفاده کنم مثلا در یک شرکت یا کارخانه فرش مشغول به کار شوم. الان در شرکت بیمه کار میکنم، نمیدانم چرا! … رشته فرش من را از افسردگی طولانی نجات داد مثل یک دارو بود برایم که بهآن احتیاج داشتم و اگر الان رو به راه هستم بهخاطر تحصیل در رشته فرش است.
Atena.:
در دوران دانشجویی دوست داشتم مدیر یک موزه فرش شوم و درکنارش مدرس رشتههای مورد علاقهام؛ نقاشی و موسیقی… حالا مدرس نقاشی و موسیقی هستم و تصویرسازی کتاب کودک انجام میدهم … تحصیل در رشته فرش زیربنای مناسبی شد برای رشد و سمت و سو دادن به خواستههای هنریم. فرش برایم یادآور خاطراتیست که در دل و جانم به یادگار ماندهاست.
دهکده سبز کورش کبیر:
در دوران دانشجویی دوست داشتم تاجر بشوم البته نه تاجر فرش، الان یک شرکت و فروشگاه لوازم آبیاری دارم و آرزویم بعد از سلامتی اشتغال در رشته توریسم و هتلداریست، درس خواندن در رشته فرش به من یاد داد در هر کاری باید فرش آن شد تا به عرش آن کار رسید. منظورم کم اعتبار بودن فرش نیست که فرش برایم بسیار عزیز است.
فرزانه:
دوست داشتم مدرس طراحی فرش بشوم. الان بیکارم و تحصیل در رشته فرش هیچ کمکی به من نکرد.
زهره کامران آزاد:
در دوران دانشجویی دوست داشتم قالیشویی و کارگاه خدمات فرش دستباف از جمله رنگرزی گیاهی داشته باشم، الان مشغول همین کارها هستم و علاوه بر این، دو کارگاه دارم که مربوط به رشته ارشدم است. رشته فرش بخشی از خواستههای کارآفرینی من را تامین کرد.
محمود بهمدی:
در دوره دانشجویی دوست داشتم یک هنرمند قابل شوم. الان پخش مواد غدایی دارم و آرزویم این است که یک استودیو عکاسی خوب راه بیندازم. تحصیل در رشته فرش چندان به کارم نیامد ولی در دانشگاه همین که با آدمها و طرز فکرهای مختلف آشنا شدم خیلی برایم خوب و آموزنده بود.
Mahak KeshmiriPur:
در دوران دانشجویی به داشتن شغل فکر نمیکردم اما تحقیق و نوشتن را دوست داشتم. الان مشاورم و بزرگترین آرزویم گرفتن دکتراست. تحصیلات فرش به من کمک کرده تا خلاق باشم و از تحصیل لذت ببرم. در طول ۴ سال تحصیل در رشته فرش واقعا از زندگی لذت بردم.
عباس:
من زود فهمیدم که نه فرش بهدرد من میخورد و نه من بهدرد فرش، پس عکاس یا گرافیست بودن را ترجیح دادم اما فکر میکنم اگر همان راهی را که در دوران دانشجویی انتخاب کردم ادامه داده بودم به جای خوبی میرسیدم. مثل مجله «ترنج» یا کار پژوهش در فرش. شاید الان ترنج یه نشریه تخصصی ملی بود، حالا معلمم و واقعا نمیدانم عکاسی را بیشتر دوست دارم یا تدریس را. اگر برگردم به همان سال ٧٩ حتما دوباره فرش کرمان را انتخاب میکنم. فقط فرش ٧٩ . نه ٧٨، نه ٨٠ و نه …
:Banafshe Taghipur
دوست داشتم در رشتهای که تحصیل میکنم موفق باشم. حالا صاحب شرکتی هنری با مسولیت محدود هستم و آرزویم گسترش کارم در سطح بین المللی است. با زندگی و درس خواندن در شهری دیگر دنیا برایم بزرگتر شد و اگر چه کارم به تحصیلاتم هیچ ارتباطی ندارد ولی اگر دانشگاه نمیرفتم جایگاه امروز را نداشتم.
ana Fazli:
زمانی دوست داشتم مدیر یک شرکت یا یک مجموعه فرهنگی باشم یا یک کارگردان شوم! الان هم دانشجو هستم و هم معلم. تخصص در رشته فرش فقط به معلوماتم اضافه کرد.
Toktam:
بعد از دانشگاه دورههای هنری را گذراندم. یک سال مزون داشتم اما از اینکه مردم بابت هنرم چک و چانه میزدند خوشم نیامد۶ سال سرپرست مالی یه شرکت معتبر بودم حالا یک شرکت پخش کوچک با ۶ کارمند دارم که هیچ ربطی به رشته تحصیلیم ندارد. در کنار کار اصلیم، ترجمه هم میکنم و زبان میخوانم. معتقدم درآمد کار هنری کم و پرزحمت است. به خاطر علایق شخصی دوست دارم تحصیلات در رشته هنری را ادامه بدهم.
مشق عاشقی:
اگر چه هدفم از تحصیل در دانشگاه رشته فرش نبود اما در سالهای دانشجویی دوست داشتم طراحی فرش تدریس کنم . البته در حال حاضر هم گاهی طراحی میکنم، هنوز هم همان آرزوی سالهای دانشجویی را دارم. از طرفی همسر من در کار فرش است … اگر در این رشته درس نخواندهبودم با همسرم آشنا نمیشدم.
Ali Dazhbakht:
در دوره دانشجویی دوست داشتم تاجر و بازگان شوم. الان کار ساختمانی میکنم و درب و پنجره دوجداره؛ upvc خرید و فروش میکنم. هنوز هم همان آرزوی دوران دانشجویی را دارم اما در صنعت ساختمان. تحصیل در دانشکده هنر از نظر اجتماعی و معنوی خیلی کمکم کرد.
Sare:
بعد از اخذ مدرک لیسانس فرش برگشتم به رشته قبلیام گرافیک و آموختههای رشته فرش و تصویرسازی را با هم تلفیق کردم و الان تکنیک و سبککاری خاص خودم را دارم ، تدریس هم میکنم.
kkk:
بزرگترین آرزوی دوران دانشجویی من ورود به فضای آکادمیک به عنوان مدرس دانشگاه بود، با پایان دورهی ارشد، چهار سال در دانشگاه تدریس کردم اما از این کار بیرون آمدم و درحال حاضر تجارت میکنم. اگر چه تحصیل در رشته فرش ارتباطی با کسب و کار فعلیام ندارد اما در موارد بسیاری به کارم آمدهاست و بخشی از زندگی من بوده که واقعا از آن لذت بردم.
Asieh Akbari:
در دوره دانشجویی دوست داشتم تحصیل در رشته فرش را تمام کنم و هر چه زودتر بروم سراغ رشته باستانشناسى. حالا مدیر تور آژانس هواپیمایى هستم و مسلما تحصیلات دانشگاهی من هیچ ربطی به شغل فعلیام ندارد.
:Mona Jahanpeyma
همیشه آرزو داشتم یک کارگاه هنری و صنایع دستى داشته باشم البته نه صرفا در رشته فرش. مدتى هم در زمینه نقاشى و ویتراى فعالیت داشتم. تحصیل در رشته فرش فقط در طراحى سنتى کمکم کرد. از اینکه در زمینه هنر تحصیل کردم راضیم هر چند در زندگى چندان به کارم نیامد.
:Nadia Motamedi
دوست داشتم طراح فرش شوم و کارهایم در عرصه گستردهای تولید و منتشر شود، حتی به چند کارخانه فرش هم سرزدم. الان مدیریت یک دیپارتمنت فروش لوازم آرایشی و پوستی را به عهده دارم. رشته فرش حس استقلال خوبی به من داد، در کرمان و دور از خانواده این فرصت را داشتم که مستقل از خانواده باشم. استادان خیلی خوبی داشتم و این فرصت برایم پیش آمد که با رشتهها و گرایشهای هنر از نزدیک آشنا شوم. هنوز هم مدیون آغداشلو هستم که همه را مجبور کرد کتاب تاریخ هنر بخرند! آن کتاب شیرینترین کتابی بود که در تمام عمر خواندم و از تکتک صفحاتش لذت بردم!
Sina Taheri:
از کودکی دوست داشتم که یه طراح بشوم، البته بیشتر در زمینه کارهای چوبی، وقتی رشته فرش قبول شدم، کمکم به آرامشی که نیاز داشتم، رسیدم. اگر چه در حال حاضر در زمینه فرش فعالیت نمیکنم، ولی تحصیلاتم در کار طراحی داخلی خیلی کمکم میکند و در تولید تابلوهای هنری چوبی از موتیفها و نقشهای سنتی خیلی استفاده میکنم.
محمد مهدی بهمنی:
onlin
و در انتها نوبت به خودم رسید تا جواب سوالها را بدهم؛ روزنامهنگاری عشق و علاقه همیشگی من بودهاست. آرزویم این بوده که سردبیر یک مجله درست و درمان باشم. در سالهایی که فرش خواندم این امکان برایم مهیا شد تا در مجله «ترنج» این آرزو را تمرین کنم. حالا با گروه مجلات همشهری کار میکنم و مسئول روابط عمومی یک سازمان فرهنگی هنری هستم. در دوران تحصیل وجود نازنینی به اسم مظفر طاهری من را با عکاسی آشنا کرد و من به این رشته دلبسته شدم. همین شد که کارشناسی ارشد عکاسی خواندم. همچنین در یکی از نمایشگاههای فرش با شریک زندگیم آشنا شدم.
حالا که سالها از آن روزهای تلخ و شیرین دانشجویی گذشته است، هر وقت که یاد کرمان و دانشکده هنر و معماریش میافتم لبم به خنده باز میشود. چندین بار به کرمان رفتهام ولی هیچ وقت جرات نکردهام سری به کوشک تاریخی دانشکده هنر و معماری صبا بزنم. بدون همکلاسیهایم باید جای دلگیری باشد و تنها به درد آه و افسوس کشیدن میخورد. اما این گروه تلگرامی «فرش ۷۹» امکان فوق العادهای برای من بود.
آنچه به نقل از دوستانم سالهای دورم آمد نه تنها یک گپ دوستانه بود که میتواند برای بسیاری از خوانندگان این سطور متنی راهگشا و عبرتآموز باشد. وقتی شهریور ۱۳۷۹ متوجه شدم رشته فرش دانشگاه شهید باهنر کرمان قبول شدهام، مانند بسیاری از قبول شدگان این رشته هنری و مانند تعداد قابل ملاحظهای از همکلاسیهایم، تصور درستی از رشته انتخابیام نداشتم، با این وجود در دوران دانشجویی فکر میکردم که حتما به شغلی مرتبط با فرش و تحصیلات دانشگاهیم مشغول خواهمشد. اما بازارکار بهخصوص در رشته فرش چنان محدود است که بعید به نظر میرسد تمام فارغ التحصیلان دانشگاهی بتوانند شغلی مرتبط با رشته تحصیلیشان برای خود دست و پا کنند. با این حال تحصیلات دانشگاهی علاوه بر آموزش تخصصی در رشته انتخابی، فرصتهای بسیاری پیش روی دانشجویان قرار میدهد، مانند فرصتهایی که رشته فرش پیش روی دانشجویان فرش ۱۳۷۹ قرار داد. مهم این است که هر کدام چطور از این فرصت استفاده کنیم.
| TORREH.net | پایان پیام