دسته بندی : حاج مقصود فراش17/09/03

حاج مقصود فراش تقدیم می کند: دیفال رِ یک رویه کاهگل نکنیم | کنکاش در یکی از علل زوال فرش ایرانی | امسال فقط دو روز در نمایشگاه بودم. قبلا هم گفته بودم البته. لا به لای گعده هایی که با رفقای قدیمی داشتم، چند باری هم در قد و قواره یک خریدار خانگی و بی اطلاع از فرش سراغ بعضی از غرفه دارها رفتم.

نشریه فرش دستباف ایران طره | TORREH.net | حاج مقصود فراش تقدیم می کند: دیفال رِ یک رویه کاهگل نکنیم
کنکاش در یکی از علل زوال فرش ایرانی


امسال فقط دو روز در نمایشگاه بودم. قبلا هم گفته بودم البته. لا به لای گعده هایی که با رفقای قدیمی داشتم، چند باری هم در قد و قواره یک خریدار خانگی و بی اطلاع از فرش سراغ بعضی از غرفه دارها رفتم. درسته که خیلی از قدیمی های فرش من رِ می شناسن ولی وقتی بیشتر از ۷۰۰ تا غرفه دار از کنج و پسله های مملکت آمدن تو نمایشگاه، خب خیلی هاشان حاجی رِ نمی شناسن دیگه.
نیتم این بود که ببینم برخوردشان با مشتری ها چه جوریه و راه و رسم کسب و کار رِ اونجور که بزرگترای ما یادمان داده بودن بلدن یا نه. نه که فکر کنین مخواستم کُخ بریزم اما ویرم گرفته بود که بدونم هنوز صفت «حبیب ا…» به همه ما می چسبه یا نه!
راستش از چیزایی که دیدم همینجور مات موندم.
بماند که بعضی از غرفه دارها حال نداشتن جواب مشتری رِ بدن یا از جاشان تکون بخورن. همو ته غرفه یک وری روی فرشها لم داده بودن و یا سرشان تو موبایل بود یا با همدیگه اختلاط می کردن. اما اونایی که دلنگون مشتری می شدن هم یک جور دیگه به قول امروزی ها رو اعصاب بودن.
مثلاً دست گذاشتم رو یک فرش گل ابریشم که انداز ورندازش کنم. غرفه دار همچین تاکید می کرد که ابریشمه که داشت باورم می شد تمام ابریشمه. یا مثلاً یک فرش دیدم که از بس گره جفتی داشت پوک شده بود اما یارو می گفت دست رو خوب فرشی گذاشتی. حرف نداره! هیچ عیب و ایرادی نمیشه توش پیدا کرد! صد سال برات فرشه!
جالبش اینجا بود که از رنگرزی هر فرشی سوال می کردم می گفتن خیالت راحت! ما همه فرش هامان رنگاش گیاهیه! کم کم داشتم به خودم شک می کردم که یا من فرش شناس نیستم یا اطلاعاتم غلطه و اصلا رنگ شیمیایی تو ایران وجود نداره!
بعضی های دیگه هم که تو سر جنس همساده ها و همکارها می زدن. کافی بود بگی فلان غرفه همی رِ ارزونتر میداد. به جای اینکه از مزیت فرش خودش بگه، شروع می کرد به زدن زیراب همکارش که او فرشاش بیخوده و تقلبیه و مواد اولیه اش مصنوعیه و همه فرشاش دارکشی شده و یک بار بشوریش کج و کوله میشه و…
بعضی ها هم همچین زبون می ریختن و به پر و پاچه مشتری ور می رفتن که نتونه بدون خرید از غرفه شان خارج بشه و حداقل یه تابلوفرش بزنه زیر بغلش. با زبونشان بلد بودن هر فرشی رِ با هر دکوری ست کنن. یاد کفش فروشاى خیابون دانشگاه خودمان افتادم. من همیشه با این جماعت مشکل داشتم و دارم. اگه کفش تنگ باشه میگن جا باز می کنه. اگر هم گشاد باشه میگن یه کفی بندازی سایزت میشه.
خلاصه دردسرتان ندم. فرش معیوب رِ به مشتری از همه جا بی خبر و ناشی فروختن که زرنگی نیست. فرشی با رنگای جوهری و بی ثبات که با اولین شور رنگ پس میده رِ به مشتری انداختن که هنر نیست. فرش کهنه رِ به اسم نو حواله مشتری کردن که کاسبی صادقانه نیست. اطلاعات غلط به مشتری دادن که دخلی به کسب حلال نداره. قیمت های پرت و بی حساب و کتاب به مشتری گفتن و تخفیف های عجیب و غریب دادن که آبرو برای فرش نمی ذاره.
می خوام اون ضرب المثل قدیمی رِ یادآوری کنم که: «هرچه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی». می خوام بگم متاسفانه هرچند حرف تلخیه اما بعضی از ما فرشی ها علت العلل زوال فرش ایرانیم. یعنی از ماست که بر ماست.
نمیشه به قول ما مشهدی ها دیفال رِ یک رویه کاهگل کنیم و فقط از اقتصاد و بازار و کم شدن زور خرید مردم و بی توجهی دولت و… بنالیم. اگه یک جوالدوز به دیگران می زنیم یک سوزن هم به خودمان بزنیم.
وقتی با مشتری صادق نباشیم، شاید تو کوتاه مدت پولی به جیبمان بیاد اما تو بلندمدت چی؟ وقتی بی اعتمادی تو بازار زیاد بشه چوبش رِ همه مان می خوریم.
حالا این نمایشگاه مشت نمونه خرواره البته. ما کم از این کم لطفی ها نسبت به فرشمان نداشتیم. استفاده از مواد نامرغوب، قیمت شکنی های سرسام آور تو بازارهای خارجی، حراجی های جعلی و الکی، از بین بردن رابطه منطقی تولیدکننده و صادرکنده به اسم حذف دلالی و واسطه گری که نتیجه اش خیلی وقت ها صدمه به هر دو طرف بوده، و الی ماشاءا… از این جفاکاری ها.
بزرگترای ما کار فرش براشان حرمت داشت. تو زندگی و کسب و کار هم سرک نمی کشیدن. مشتری های هم رِ قاپ نمی زدن. از کم سوادی مشتری سوء استفاده نمی کردن. یه کلام اینکه کاسب حبیب ا… بودن.


نشریه فرش دستباف ایران طره | TORREH.net |پایان پیام

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code