حاج مقصود فراش تقدیم میکند: حاجت مشاطه هست | در باب نبود بستهبندی مناسب برای فرش دستباف ایرانی | جاتان خالی این هفته چند تا مهمون برامان از تهرون آمده بود. گلابتون خانم هم که انصافاً توی مهموننوازی حرف نداره و توی تر و خشک کردن مهمون لنگه نداره. طفلک حسابی زحمت کشید این چند روز و دستپخت معرکهاش هم که همه رِ جاگیر و پاگیر میکنه.
برچسب ها
بسته بندی فرش - حاج مقصود - حاج مقصود فراش | TORREH.net | حاج مقصود فراش تقدیم میکند: حاجت مشاطه هست
در باب نبود بستهبندی مناسب برای فرش دستباف ایرانی
جاتان خالی این هفته چند تا مهمون برامان از تهرون آمده بود. گلابتون خانم هم که انصافاً توی مهموننوازی حرف نداره و توی تر و خشک کردن مهمون لنگه نداره. طفلک حسابی زحمت کشید این چند روز و دستپخت معرکهاش هم که همه رِ جاگیر و پاگیر میکنه. دیروز که مهمونا داشتن میرفتن، دیدم گلابتون خانم چن تا بسته به عنوان سرراهی زد زیر بغلشان. بعد که مهمونا رفتن پرسوجو کردم که اینا چی بود؟ رفت از توی آشپزخانه یکی دیگه از همو بستهها رِ آورد و نشونم داد.
یک بسته خوشگل و رنگ و وارنگ بود که توش چند مدل آبنبات مغزدار و هل دار و… از بجنوردى خودمان رِ گذاشته بودن و یه کم لواشک و قره قوروت رِ بستهبندی کرده بودن و یک بسته خُردو زرشک و یک بسته هم نبات شاخه توش بود. یک بسته خُردوتر هم زعفرون توش بود. سر جمع چیزی نبود؛ اما همچین خوشگل تیشان فیشان شده بودن و ترگل ورگل چیده شده بودن که آدم حظ میکرد.
قدیمیها یک چیزی میدونستن که میگفتن آدمیزاد عقلش به چشمشهها. حالا ما قبلاً کیلو کیلو از این سوغاتیها زیر بغل مهمونا میزدیمها ولی اینا همی سوغاتیهای معمولی خودمان رِ با یک بستهبندی جذاب طوری کنار هم چیده بودن که انگار ارزشش از اون قبلیها خیلی بیشتر شده بود.
از گلابتون خانم بابت زحمات چند روزهاش یک تشکر درست و حسابی کردم و به حسن سلیقهاش در انتخاب این مدل توراهی برای مهمونها هم احسنت گفتم.
همو موقع یاد حرفای یکی از مشتریهام افتادم. بنده خدا مدیر یکی از کارخانجات مشهده و رفیق و همسایه قدیمی ما. هر وقت یکی از مدیرای کارخانهاش بازنشست میشه، با وسواسی که داره شخصاً میاد حجره تا فرش به عنوان تحفه انتخاب کنه. هفته قبل هم آمده بود دم حجره که فرش بخره. یک قالیچه ترکمنی ابریشمی خرید و گفت: «حاجی! آخرش نتونستی یک بستهبندی درست و حسابی برای فرشت جور کنی! هی همینجور طناب پیچ فرش رِ میندازی تو صندوق عقب ماشین ما!»
راست میگفت طفلک! چار تا آبنبات و قره قوروت با بستهبندی تر و تمیز کلی توفیر پیدا کرده بود؛ اما ما فرشمان رِ هنوز که هنوزه بعد از این همه سال یا تو گونی میذاریم یا طناب دورش میپیچیم یا از این نایلون سیاها استفاده میکنیم.
خیلی که هنر نشون بدیم از این چسبای پهن کارتنی استفاده می کنیم و برای سهولت در حملش یک دستگیره هم براش درست میکنیم! تازه از خود راضی هم هستیم که عجب تحفهای دادیم به مشتری! یاد اون یارو افتادم که داشت دعا میکرد. هی میگفت: «خدایا من رِ نبخش، من رِ نیامرز و… » پرسیدند: «این چه جور دعا کردنه؟» گفت: «دارم شکستهنفسی میکنم»!
بیاین کلاهمان رِ قاضی کنیم. مگه حرمت امامزاده به متولیش نیست؟ ما چطور با فرشهامان برخورد میکنیم؟ توی حجره و توی نمایشگاههامان چقدر حرمت این دستبافتهها رِ نگه میداریم؟ چقدر اینا رِ توی چشم مشتری بالا میبریم؟ تعارف که نداریم. بی رودرواسی آیا اصلاً خبری از حرمت و احترام هست؟ کم ندیدیم که به جای ناز و نوازش و دعوت به لمس کردن فرش، با کفش لگدی به فرش میزنیم تا گوشهاش برگرده و پشتش رِ مشتری ببینه. با کفش روش راه میریم، روی فرش بساط دیزی رِ پهن میکنیم، برخوردمان فلهایه. بدتر از برخورد با زرشک و زعفرون فلهای حتی!
آقا اون ور آبیها یک دانه خودکار رِ بخوان بفروشن توی بستههای شیک میذارن طوری که مشتری خیال کنه هر چقدر بابتش پول بده حتماً میارزه. اصلاً لامصب بعضی از بستهبندیهاشان اونقدر شیک و تیشان فیشانه که آدم دلش نمیاد بندازش دور و به عنوان دکوری ازش استفاده میکنه. حالا ما چی؟
فرش چند ده میلیونی رِ هم که به مشتری بدیم بدون بستهبندی میفرستیم به خانه طرف. خودش باید بفهمه که این فرش ارزشمنده! به یارو گفتن: «یک میوه آبدار و شیرین نام ببر». گفت: «کدو!». گفتن: «آقاجان! از کی تا حالا کدو میوه آبدار و شیرین شده؟» گفت: «با چایی شیرین بخور، نظرت عوض میشه»!
خودمانیم! درسته که جناب سعدی فرمودند: «حاجت مشاطه نیست روی دلارام را» ولی توی این دور و زمونهای که با هزار تا قر و فر و ژل و بوتاکس و… برای خوشگلای مادرزاد رقیب درست میشه، نباید این خوشگلا به فکر آرایش باشن؟ گیرم که بگین نه! بابا بالاخره هر خوشگلی هم هزار بار توفیر داره که توی کرباس بپیچن و دم در بذارنش یا توی لباس عروس منتظر شاهزادهای با اسب سفید باشه. توفیر نداره؟
| TORREH.net |پایان پیام