دسته بندی : حاج مقصود فراش17/07/22

حاج مقصود فراش تقدیم می کند: شرکتی که بود | خصوصی شدن به فرموده دردی از شرکت سهامی فرش ایران دوا نکرد. یک وقت هایی هست که آدم دست و دلش به کار نمیره. من هم کمی ناخوش احوال بودم. نه که تو جا افتاده باشم اما دستم به قلم نمی رفت. به قول جوان های امروزی «حسش نبود»!

نشریه فرش دستباف ایران طره | TORREH.net | حاج مقصود فراش تقدیم می کند: شرکتی که بود
خصوصی شدن به فرموده دردی از شرکت سهامی فرش ایران دوا نکرد


یک وقت هایی هست که آدم دست و دلش به کار نمیره. من هم کمی ناخوش احوال بودم. نه که تو جا افتاده باشم اما دستم به قلم نمی رفت. به قول جوان های امروزی «حسش نبود»!
آخر وقتی مشکلات زیادند، باید کورسوی امیدی باشه تا آدمیزاد حالش به شود و غم نخورد. ولی انگار وزن نامرادی ها به امیدواری ها می چربه. دردسرتان ندهم. خیلی حوصله نوشتن نداشتم اما امروز شنیدم یک سری از فرش های قدیمی شرکت سهامی فرش رِ برای فروش گذاشتن و برای دومین بار باز هم براشان مشتری پیدا نشده! داغ دلم تازه رفت. این شد که باز قلم ورداشتم تا براتان بنویسم.
یک زمانی بود که یک شرکت فرش می گفتند و صد تا از دهانشان می افتاد. کیا و بیایی داشت این شرکت. کیفیت فرشهاش شهره آفاق بود. وقتی به مشتری می گفتیم ای فرش شرکتیه، قشنگ براش معلوم بود که اگه پول بیشتری هم بالاش بده می ارزه. سفارش های دربار رِ هم به شرکت میدادن. سفارتخانه های مملکت ما تو بلاد خارجه هم با فرشهای همی شرکت فرش شده بود. اصلاً یک جورهایی همه کاره فرش بود و دبدبه و کبکبه ای داشت.
شرکت فرش رِ رضاشاه درست کرد. نه که خودش درست کرده باشه اما کاری که کرد این بود که کار فرش رِ از او شرکتهای خارجی که زمان قجرها آمده بودند ایران گرفت و آورد زیر بلیت یک شرکت وطنی که اسمش شد شرکت فرش. توی شهرهای مختلف هم شعبه و دفتر و دستک داشت. اولش هم همو انگلیسی ها و فرنگی ها مدیریتش می کردن.
من خودم با همین آریا هر وقت برای سیاحت و گشت و گذار یا برای کار قالی به این ور و آن ور می رفتم حتما به شعبه های شرکت تو جاهای مختلف سر می زدم. قصه شرکت فرش خیلی مفصله. خب حداقل یک سابقه هشتاد ساله پشتشه و راحت نمیشه تو چند خط ازش نوشت. شرکت فرش تا قبل از انقلاب یک جورهایی حاکم بلامنازع فرش ایران بود. بعد از انقلاب هم همشهری خودمان شهید رواقی مدیرش شد اما کم کم سر و کله دستگاه های دیگه هم تو فرش پیدا شد و فرمانروایی شرکت مخدوش شد. وزارت تعاون و وزارت جهاد و وزارت صنایع و… آمدن تو کار فرش و شد آنچه شد.
حالا کاری به ایناش ندارم اما یکی از اصلی ترین بلاهایی که سر شرکت فرش آمد تو دوران مشعشع صدارت محمود بود! منظورم همون معجزه هزاره سومه. تو اون سالها تب خصوصی سازی مملکت ر گرفت و ترکشش دامن شرکت فرش رِ هم گرفت. گفتن باید خصوصی بشه. اما و اگر هم نداره.
هی گذاشتنش برای فروش اما کسی مشتری نبود. با اون که زیر قیمت هم داشتن می فروختن. سر آخر زورکی دادنش به بانک تجارت. گفتن برای رد دیون دولت به این بانک شرکت رِ میدیم. یعنی بانک تجارت به جای طلبهاش از دولت همی شرکت فرش رِ ورداشت!
در مثل مناقشه نیست اما یاد اون یارو افتادم که گشنه و تشنه به یک روستا رسید. دید همه ناراحت و گریانند. گفت: چی شده؟ گفتند: کدخدا مرده. گفت: من زنده اش می کنم به شرط اینکه یک بره بریان کنید و کباب و ریحان و دوغ هم تنگش باشه. مردم هم خوراک کافی آماده کردند و یارو رِ با جنازه تنها گذاشتن. بعد از چند ساعت آمد و گفت: متاسفانه کدخدا زنده نشد. مردم دادشان درآمد که: این چه جور دوا درمونی بود پس؟ یارو گفت: اگر همین مداوا نبود الان من هم مرده بودم!
حالا الحمدلله بانکی ها طلبشان رِ وصول کردن اما شرکت چی؟
اون شرکتی که اسم و رسمی برای خودش داشت امروز به وضعی رسیده که یک سری از فرش هاش رِ سازمان خصوصی سازی برای فروش گذاشته و بعد از کلی اطلاع رسانی بازم مشتری براش پیدا نرفته!
آقام خدابیامرز همیشه می گفت کسب و کار قلق داره. ادب و آدابی داره. همینطور فله ای نیست که. بلدی لازم داره. آخه بانک رِ چه به تولید و تجارت فرش؟ این چه جور خصوصی کردن بود که عین یک بلا به سر شرکت فرشمان نازل شد؟ حالا تو این همه شرکت دولتی همین شرکت فرش شاخ به شکم حضرات دولت مهرورزی می زد؟


نشریه فرش دستباف ایران طره | TORREH.net | پایان پیام

1 دیدگاه

  1. چه زیبا نوشته. یادمه بچه که بودم و به مغازه قالی فروشی پدر در خیابان نواب میرفتم بهمراه پدر، دوستان ایشان که در کار خرید قالی کهنه برای صادرات بودند سر خرید قالی های کهنه و نیم کهنه شرکت فرش رقابت و بعضا دعوا و پاره ای از اوقات دلخوری میکردند.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code