میل دختری امروزی و بیتفاوت به زندگی شرقی که خیالات در زندگیاش نقشی نداشت به شنیدن فانتزیای از نوع هزارویک شبی نه تنها عجیب بود که ضامن جا دادن خودم در دل آدمهای بیشتری در آینده شد.
برچسب ها
فرش - قالی - قالی پرنده - ویژه| TORREH.net |
امیرحسین شربیانی
داستاننویس
مدتها پیش وقتی برای اولین بار درگیر ماجرایی عاشقانه شده بودم که هر چه زور میزدم امکان دیدار معشوق ممکن نمیشد تنها دلیلی که سبب شده بود طرف مقابلم را عاشق خود کنم روایتی فانتزی از یک قالی پرنده بود. معشوق من در مقابل اصرارهایم برای دیدنم هر بار چیزی را بهانه میکرد. یک روز کار داشت، یک روز هوا آلوده بود و یک روز باران آمده بود؛ اما وقتی برایش نوشتم «تا حالا دنیا را از روی قالی پرنده دیدهای؟!» ماجرا جور دیگری پیش رفت. میل دختری امروزی و بیتفاوت به زندگی شرقی که خیالات در زندگیاش نقشی نداشت به شنیدن فانتزیای از نوع هزارویک شبی نه تنها عجیب بود که ضامن جا دادن خودم در دل آدمهای بیشتری در آینده شد. وقتی برایش نوشتم اگر خیال کنی یک روزی واقعیاش را هم میبینی، دیگر کمکم باورم شده بود با خیال دستنیافتهها یک روزی به خود واقعیشان دست خواهی یافت.
نمیدانم دقیقاً اولین بار کجا و در کدام روایت زمان بچگیام از قالی پرنده شنیده بودم و حالا هم نمیدانم اولین بار قالی پرنده به خیال کدام نویسنده در اعصار تاریخ رسیده است. فرقی هم ندارد. مهم خیال کردن و غرق توهمات شیرین در روایات تودرتوی تاریخی شدن است. من هم وقتی در ذهنم رویابافیهای آینده نرسیده را میسازم، خیلی اوقات بیآنکه بدانم سوار همان قالی پرنده شدهام. این را میدانم آنهایی که سوار بودهاند همیشه آنِ بهتری برای دریافت زیباییهای دنیا داشتهاند.
بعدها وقتی در خیابانهای کثیف اِنتِبه، پایتخت اوگاندا در فقیرترین کشور آفریقایی، زنی بلوند و باریک و بلندبالا را دیدم که کالسکه دونفرهاش ترکیبی از دو نوزاد سیاهپوست بود، به این فکر کردم که شاید این زن بلوند از آن قالیهای قارهپیما دارد، از آنهایی که پیمایش بیشتری دارند و از بالای دنیاهای بیشتری رد میشوند یا وقتی دخترک دستفروش توی خیابان در جواب پولی که بابت چند آدامس رنگورو رفته بهش دادهام، من را داداش خودش خطاب کرد.
احساس میکنم خیسی چشمانم همان وقت که ماشین را گوشه خیابان زدهام کنار و از مدار بوق ماشینها و آژیر آمبولانس و خنده و جرومنجر آدمها بیرون آمدهام مقدمهای است برای سوارشدن به قالی پرندهای که مرا ببرد بالاتر. به وسعتی برسم که دنیا زیر چشمانم نخودی شده باشد و فکر کرده باشم این بالا جای بهتری برای ندیدن خیلی چیزها است.
اما در نهایت شیرینترین تجسم من از قالی پرنده همان بود که برای معشوقم نوشتهام؛ کلیشهایترین شکل ممکن از تاروپودهایی جادویی بر فراز ابرها. نشستهایم روی گل قالی و تکیه داده به ترنج برآمده در ضیافتی میان اشربه و اطعمه شرقی به منظرههایی زل میزنیم به شاعرانگی سکانسهای فیلمهای آنجلوپولوس و روحانیتر از برداشتهای بلند تارکوفسکی و باشکوهتر از توصیفات نویسندههای رمانتیک فرانسوی. دور از هر خیال بیخود و مبهوتِ دنیایی که از این بالا عجیبتر و زیباتر از آن پایین است.
این یادداشت در شماره ۱۴ طره منتشر شده است.
| TORREH.net |پایان پیام