شیرازه: از پیچش پود در کنارۀ فرش ایجاد میشود برای نگه داشتن و محکم کردن لبههای قالی و جلوگیری از ریش شدن چلهها. «شیرازه» در هر شماره از طره یکی از موضوعات و مسائل فرش را پرونده میکند.
قالیچهای پر از اسب و سوار که با تیر و کمان شکار میکنند. مدتی غرق زیبایی به قالی خیره میمانم. دایی از اتاق بیرون میآید. میایستد کنارم و دست میگذارد سر شانهام. «قشنگه؟» فقط سر تکان میدهم. «قالیچۀ پرنده است».
ببین مادر، خوب گوش بگیر ببین چی میگم؛ من شاید این روزها مجبور شم برم سفر. با قالیچه پرنده میراسدخان میخوام برم. یه وقت غصه نخوریا. قالیچه دوباره برمیگرده همینجا. میراسدخان رو هم که برد، دوباره برگشت پیش من، توی صندوق. اون مال توئه اصلاً.
میل دختری امروزی و بیتفاوت به زندگی شرقی که خیالات در زندگیاش نقشی نداشت به شنیدن فانتزیای از نوع هزارویک شبی نه تنها عجیب بود که ضامن جا دادن خودم در دل آدمهای بیشتری در آینده شد.
روی اندام بالا بلند و خمانش میشد جابهجا پودهای تنش را که نشان از زخم اعصار بود تماشا کرد ولی رنگ و رخش هنوز چنان میدرخشید که میشد در میان هزاران رنگ چشمنواز او را با نقشونگارهای پیچیده در اندامهایش بازشناخت.
کمی این طرفتر از درگاه اتاق دایی علی، قالی قرمز و کوچک مادربزرگ، مثل قالی پرنده پهن شده بود و رنگهای قرمز و لاکیاش توی آفتاب برق میزد. دلم میخواست بدانم این قالیچه کوچک قدیمی که در حالت معمولی، زبر و تیغ تیغی بود، حالا خیس و براقش چطور بود؟
قالی پرنده لوله میشود و میکوبد به پنجره. پنجره باز میشود و قالی پرت میشود وسط اتاق. از زیر پاهای پیرمرد خودش را بالا میکشد و پیرمرد را قل میدهد روی خودش. پرواز میکند، اوج میگیرد و میان آسمان برفی ناپدید میشود.