دسته بندی : شماره 14 - شیرازه18/01/30

قالی پرنده لوله می‌شود و می‌کوبد به پنجره. پنجره باز می‌شود و قالی پرت می‌شود وسط اتاق. از زیر پاهای پیرمرد خودش را بالا می‌کشد و پیرمرد را قل می‌دهد روی خودش. پرواز می‌کند، اوج می‌گیرد و میان آسمان برفی ناپدید می‌شود.

نشریه فرش دستباف ایران طره | TORREH.net |


نازنین جودت
داستان‌نویس

قالی پرنده پهن شده بود روی سیم‌های کلفت برق که از تیر چراغ‌برق سر کوچه کشیده شده بودند تا تیر چراغ‌برق ته کوچه‌ بن‌بست. دانه‌های درشت برف آرام‌آرام می‌نشستند روی تنش. ریشه‌هایش را در هوا تکان می‌داد و باد سردی می‌نشست به تاروپود ابریشمی‌اش. چند سال بود که شب یلدا برف نباریده بود و حالا دوست داشت این طولانی‌ترین شب را تا صبح همین‌جور پهن بماند زیر آسمان برفی.
شب از نیمه گذشته بود و هنوز چراغ بیشتر خانه‌ها روشن بود. صدای خنده و حافظ‌خوانی و موسیقی پیچیده بود توی کوچه؛ اما از خانه‌ آجر بهمنی ته بن‌بست صدای خفه سرفه می‌آمد، گاهی بریده‌بریده، گاهی پشت هم و خلط‌دار. قالی پرنده هر چه خودش را تاب داد روی سیم‌ها و تلاش کرد صدای سرفه‌ها را نشنیده بگیرد، نشد. صدای ناله آرشه می‌کشید روی تارهایش. شیرجه زد از روی سیم‌ها و از میان کوچه رد شد. ارتفاع گرفت و از بالای در آهنی پرکشید به حیاط و پهن شد روی ایوان. سینه‌خیز رفت تا پشت پنجره‌ اتاقی که چراغش روشن بود.
پیرمردی خوابیده بود در رختخواب و با چشم‌های نیمه‌باز چشم دوخته بود به سقف. لب‌هایش تکان‌تکان می‌خورد. کسی دست گذاشت روی شانه قالی پرنده. قالی از جایش پرید. مرگ بود مثل هزار سال پیش. هیچ تغییری نکرده بود. بلندقامت و خوش‌سیما و سیاه‌پوش. مرگ لبخندی زد و گفت: «تو اینجا چه می‌کنی؟» قالی تکانی به ریشه‌هایش داد و برف رویشان را تکاند و گفت: «صدای ناله و سرفه کشیدم اینجا. اگر رفتنی است چرا زودتر خلاصش نمی‌کنی؟» مرگ گفت: «چشم انتظار است و می‌دانی که مرگِ منتظرها سخت اتفاق می‌افتد.» و قبل از این‌که قالی پرنده بپرسد منتظر کی؟ مرگ ادامه داد: «همه عملیات‌ها همراه پسرش می‌رفت. پسرش فرمانده بود. عملیات کربلای چهار، وقت شهادت پسرش بود. جایی کنار اروند. قبل از شهادت پسرش، ترکش خورد و نتوانست گروهان را همراهی کند. هنوز هم منتظر است که جنازه پسرش پیدا شود و کنار او به خاک سپرده شود.» مرگ پشت می‌کند به پنجره و دست‌هایش را مشت می‌کند. قالی از پنجره، نگاهِ پیرمرد می‌کند که به سختی جان می‌دهد.
مرگ بی‌خداحافظی می‌رود. قالی پرنده لوله می‌شود و می‌کوبد به پنجره. پنجره باز می‌شود و قالی پرت می‌شود وسط اتاق. از زیر پاهای پیرمرد خودش را بالا می‌کشد و پیرمرد را قل می‌دهد روی خودش. پرواز می‌کند، اوج می‌گیرد و میان آسمان برفی ناپدید می‌شود.
شب بعد، اخبار ساعت نُه اعلام می‌کند: «امروز جنازه پیرمردی وسط میدان مین پیدا شده‌ است. هنوز مشخص نشده است که پیرمرد چطور از میان آن همه مین رد شده است و برایش اتفاقی نیفتاده است. این میدان مین جایی نزدیکی‌های اروند است و دورتادورش سیم‌خاردار کشیده شده است. نیروهای نظامی اعلام کردند جایی از سیم‌خاردارها سوراخ نشده است. انگار پیرمرد پرواز کرده است و وسط میدان مین به زمین نشسته است.»


این یادداشت در شماره  ۱۴ طره منتشر شده است.


نشریه فرش دستباف ایران طره | TORREH.net |پایان پیام

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code